شک و تردید خزریها: هلال اسلامی یا ستاره آمریکایی؟
شک و تردید خزریها: هلال اسلامی یا ستاره آمریکایی؟
عمیقتر شدن بحران هویت در کشورهای مسلمان منطقه خزر
موسسه بینالمللی مطالعات دریای خزر - بدون تردید سهم رهبران سیاسی کشورهای مسلمان منطقه خزر در عمیقتر شدن بحران بیهویتی در این کشورها بسیار بالاست. اگرچه رهبران سیاسی جمهوریهای منطقه خزر در سالهای پس از فروپاشی شوروی، به اسلام به عنوان ابزار اتحاد و یکپارچگی مردم مینگریستند، اما در مرحله بعد و پس از گذار از بیثباتی سیاسی، اقتصادی و امنیتی، منافع و مطامع شخصی این رهبران در اولویت نخست و اسلام در اولویتهای بعدی آنها قرار گرفت. نخبگان حاکم در کشورهای مسلمان خزری بیتوجه به جمعیت حداکثری مسلمانان در منطقه با صرف هزینههای گزاف به تعاریف جدیدی از هویت بر مبنای قومیت، مذهب، زبان، فرهنگ و قبیله پرداخته و میپردازند که بدیهی است با توجه به کثرت قومی، زبانی، مذهبی، فرهنگی و قبیلهای در منطقه خزر انتخاب بسیار مهلکی تصور میشود، زیرا برجسته ساختن و احیای فاکتورهای یاد شده بسترهای لازم برای واگرایی و ظهور و بروز خرده هویتها را فراهم میآورد. بدیهی است از آنجائیکه این خرده هویتها از تامین نیازهای اقتصادی و سیاسی و امنیتی جوامع خزر ناتوانند، ناگزیر برای تقویت خود به هویتهای نامتجانس غربی، عربی، ترکی، عبری، روسی، چینی و ایرانی متوسل میشوند. به هر کشوری که در منطقه خزر مینگریم، خرده هویتهای قومی، زبانی، فرهنگی در آنها به هویت دیگری پیوند خورده است که نتیجه آن مشخص و واضح هست: هر خرده هویتی برای ابراز وجود با خرده هویت دیگر با همین هدف مبارزه میکند.
نژادپرستی قومی، مذهبی و قبیلهای و دیگر انواع نژادپرستی در کشورهای منطقه خزر آشکارا به معنای نقض حقوق مسلمانان منطقه میباشد. حتی در برخی کشورهای مسلمان منطقه خزر سیاست تبعیض و نژادپرستی قومی-ملیتی و قبیلهای به سیاست اصلی رهبران سیاسی آنها بدل شده است، به طوری که از پرچم اسلام به عنوان سپری در مقابل فاشیسم قومی و نژادپرستی قومی و قبیلهای بهره میبرند. برخی از آنها نیز طی سالهای اخیر بیشتر بر ایدئولوژی توسعه اورآسیایی و دیگر انواع ایدئولوژی تاکید میورزند، تلاش میکنند هرگونه مظاهر و جلوههای اسلامی را حذف کنند، احزاب اسلامی را سرکوب نمایند، نام کشورشان را تغییر دهند و هرگونه فعالیت اسلامی را در کشورهایشان ممنوع سازند. از نگاه و نظر برخی نخبگان جمهوریهای خزری، بهترین و تاریخیترین انتخاب حرکت به سمت نظامهای سکولار است که بدون تردید پاک کردن صورت مسئله به آسانترین شیوه و البته بدترین شیوه میباشد. البته نمیتوان سهم اتفاقات و تحولات خاورمیانه در طی سالهای اخیر را در گسترش چنین تفکری در منطقه خزر نادیده گرفت. به وجود آمدن مناطق منازعه در این منطقه بهانه لازم را در اختیار رهبران سیاسی کشورهای مسلمان خزر داده است تا در لوای مبارزه با تروریسم و مظاهر آن، هرگونه تلاش برای احیای اسلام در این منطقه را به صورت آشکارا سرکوب نمایند. در صورتی که فاکتور "تروریسم" میتوانست به موضوع بسیار مهمی برای گفتگو و در نهایت همکاری بین کشورهای خزری با هدف مبارزه مشترک با تهدید مشترک گسترش تفکرات و گرایشات وهابیستی، سلفیستی و داعیشیستی در منطقه خزر بدل گردد.
همچنین کافی است به تعداد بالای سازمانها و ترتیبات چندجانبه در منطقه اورآسیا که شامل دریای خزر نیز میشود نظر اندازیم تا دریابیم که کشورهای منطقه خزر در تعریف یک هویت واحد ناتوانند. بدون تردید سیاست کشورهای مسلمان در جغرافیای بزرگ اسلامی خزر به هیچ وجه در خدمت جهان اسلام نیست، بلکه صرفا تلاشی برای حذف یکدیگر و رویارویی و تقابل بین آنها برای به کرسی نشاندن مدلها و نسخههای خود از همگرایی تلقی میگردد. بدین ترتیب، هر بازیگری به دنبال خرده هویتِ فشار برای تاثیرگذاری بر دیگری است که مطلقا به سود فرصتطلبان و سودجویان خارجی میباشد. همه اینها نشاندهنده نگاه سطحینگرایانه و غیرواقعبینانه به شرایط مذهبی در منطقه خزر میباشد. چگونه است که رهبران منطقهای متوجه نیستند که جوامع مذهبی در منطقه خزر و در کشورهای خزری در حال رشد است. اکثریت جمعیت منطقه خزر را مسلمانان تشکیل میدهند و به همین دلیل اسلام یک فاکتور بسیار مهم و تعیینکننده در ژئوپلیتیک خزر تلقی میگردد. لذا علیرغم تاکید برخی کشورهای مسلمان منطقه خزر بر ایدئولوژی توسعه اورآسیایی و دیگر انواع ایدئولوژیها، با اطمینان میتوان گفت که همه آنها به لحاظ تاریخی بخشی از دنیای اسلام تلقی میگردند و زور تحریفشان به حقیقتهای تاریخی نخواهد رسید. نمونههای متعددی از طرحها و ایدهها همچون امپراتوری ایرانی-فارسی، اتحاد آریایی، امپراتوری تزاری، اتحاد شوروی، ترکستان بزرگ، امپراتوری عثمانی و دیگر طرحها در منطقه خزر در ادوار مختلف تاریخ به بوته آزمایش گذاشته شد. همه اینها بارها و بارها جغرافیای سیاسی منطقه خزر را دستخوش تغییر کردند، اما هیچکدام از آنها نتوانستند اهالی مسلمان منطقه خزر را به بازی با قواعد جغرافیایی-سیاسی خود وادار سازند.
به چه دلیل هلال اسلامی در آسمان دریای خزر رویت نمیشود؟
ناتوانی یا عدم تمایل کشورهای منطقه خزر در تعریف و تبیین فصلهای مشترک همکاری بر اساس اسلام پیامدها و عواقب بسیار خطرناکی برای منطقه به همراه داشته است که ظهور و بروز بازیگران غیررسمی نظیر جریانهای سلفیستی و وهابیستی و گسترش حضور و نفوذ بازیگران فرامنطقهای در منطقه خزر از جمله آمریکا و پروکسیهای آن در منطقه – ترکیه، اسرائیل، عربستان و ... از جمله مهمترین آنها است. سیاستهای مبهم و نامشخص کشورهای منطقه خزر که به جای تاکید بر هویت اسلام بر خرده هویتهای دیگری تاکید ورزیده و میورزند و دارای اختلافات اساسی در رویکرد سیاست خارجی نسبت به حل مشکلات منطقهای هستند، کشورهایی همچون پاکستان، عربستان، ترکیه، مصر، آمریکا، کشورهای اروپایی، اسرائیل و چین را برای حضور و نفوذ در منطقه خزر به وسوسه انداخته است. زیرا آمریکاییها و متحدین منطقهای آنها واهمه داشته و دارند که تقویت هلال اسلامی در منطقه خزر ممکن است ستاره آمریکایی و خورشید دیگر کشورها را در این منطقه کم نور ساخته و به تغییرات بنیادینی در خط مشی سیاسی و اقتصادی کشورهای خزر بیانجامد.
آمریکاییها و متحدین غربی آنها بیکار ننشسته و علاوه بر استفاده از استراتژی "انقلاب رنگی"، از شیوههای دیگری نیز برای از بین بردن هویت اسلامی مردم خزر بهره گرفتهاند و آن استفاده از استراتژی فاکتور ترکی و عربی است. آنها در صدد هستند تا بار دیگر تجربیات موفق بریتانیا و روسها در استفاده از فاکتور قومیت-ملیت را در طی قرنها تکرار کنند. لازم به ذکر است که آمریکا در استفاده از استراتژی انقلاب رنگی در منطقه خزر تا حدودی محتاطتر شده است، زیرا کشورهای منطقه با توجه به تجربه تلخ اوکراین و گرجستان و نیز برخی کشورهای عربی دریافتهاند که استراتژی دخالت در امور داخلی کشورها چیزی جز بحرانهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و نیز امنیتی به ارمغان نخواهد آورد. بدین ترتیب غربیها وظیفه دخالت در امور داخلی کشورهای خزری و بحرانآفرینی هویتی در آنها را به صورت مشخص و واضح به ترکیه، عربستان و اسرائیل محول کردهاند.
ترکیه به شدت تلاش میکند هویتی فراتر از اسلام را برای دستیابی به اهداف و منویات شخصی خود در منطقه خزر تعریف نماید و آن توسل به تمایلات و گرایشات پانترکیستی است، اما آنگونه که آمریکاییها انتظار آن را داشتند این مهم محقق نگردید و ترکیه نتوانست کشورهای منطقه خزر را به انتخاب یکی از دو گزینه غربیسم و پانترکیسم وادار نماید. ایده پانترکیسم در شرایطی که هویتها و خردههویتهای مستقلی همچون هویت آذری، اسلامی، ایرانی، فارسی، ترکمنی، روسی، قزاقی و ... نقش تعیینکنندهای در اتفاقات و تحولات منطقه خزر دارند، به حدی غیرعقلایی، منسوخ و غیرواقعبینانه هست که حتی متحد اصلی ترکیه یعنی آمریکا را نیز به تهیه و تدوین طرحها و پروژههای دیگری همچون ایجاد سازمان همکاری دریای سیاه و گوآم مجبور نمود، زیرا تنها امید آمریکا و ناتو در منطقه ترکیه است و آنها به هر طریقی به دنبال تقویت حضور و نفوذ این کشور در بالکان، قفقاز شمالی، قفقاز جنوبی، کریمه، اوکراین، مولداوی و نیز سوریه، لبنان و عراق و به صورت مشخص کشورهای مسلمان پهنه آبی خزر هستند.
عربستان سعودی که دیگر نیازی به توصیف ندارد نیز با چراغ سبز آمریکا به کمک آنکارا شتافت. این کشور بزرگترین منبع بنیادگرایی اسلامی در تمام مناطق دنیا، از جمله منطقه خزر میباشد. وهابیسم با به وجود آمدن عربستان سعودی به عنوان کشور مستقل ارتباط مستقیمی دارد. اما نکته جالب توجه و قابل تامل اینکه آل سعود که از ترس و واهمه کشورهای مسلمان خزری نسبت به تهدید گسترش وهابیسم و سلفیسم در این منطقه به خوبی آگاه است، شیوه رادیکالیزاسیون غیرمستقیم در این منطقه را در دستور کار خود قرار داده است. بدون تردید وضعیت نابسامان اجتماعی و اقتصادی برخی کشورهای مسلمان خزری در انتخاب چنین رویکردی از سوی ریاض و دیگر کشورهای عربی بسیار موثر بوده و دارای مصادیق متنوع و متعددی است: تهیه و تدوین برنامههای ویژه برای روحانیون و مفتیان در کشورهای خزری، تامین نوشتجات و کتب و نیز تامین ابزارهای تکنولوژیکی و فنی مراکز مذهبی قانونی و غیرقانونی در کشورهای خزری، تامین هزینه ساخت مساجد و مدرسه، برگزاری دورههای آموزشی و تربیتی دانشجویان مسلمان منطقه خزر در کشورهای عربی و ...
حاکمان کشورهای اسلامی منطقه خزر با عنایت به اتفاقات و تحولات ناگوار در مناطق منازعه در خاورمیانه – سوریه، قطر، یمن، عراق، افغانستان، بحرین و لیبی باید دریابند که عربستان سعودی وارد هر کشور و هر منطقهای شده است، وهابیت و سلفیت را نیز با خود به همراه داشته است. اعراب بسیار میکوشند که مفهوم هلال شیعی را با هدف بسیج اهالی سنی منطقه خزر بر علیه ایران مدام تکرار نموده و برجسته سازند، اما کشورهای خزری چگونه میتوانند به کشورهای عربی که خود از چند سویی در سیاست خارجی رنج برده و از تعریف و تبیین خطمشی واحد در مواجهه با موضوعات و مسائل مختلف منطقهای و بینالمللی عاجز و ناتوانند متوسل شوند؟ چگونه میتوان به سردمدار فتنه و آشوب مذهبی در منطقه یعنی عربستان امیدوار بود که برای به انقیاد درآوردن حتی هم کیشان و هممذهبان خود و وادار ساختن آنها به اطاعت کورکورانه از ریاض به هر شیوه غیرانسانی متوسل میشود؟
جای تعجب است که رهبران سیاسی کشورهای مسلمان منطقه خزر موضوع افراطگرایی بنیادگرایان و واکنش تلافیجویانه طرفداران اسلام سنتی به آنها در این منطقه را که به دلیل اختلاف بین کشورها و دخالت قدرتهای خارجی و تقویت حضور اعراب و اسرائیل در آنها به مناطق سیاسی-قومی متعددی منشعب شده است ناچیز میپندارند. بدون تردید مناسبات کشورهای مسلمان خزری با عربستان سعودی و دیگر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به گسترش ایدههای وهابیستی و نیز ایدههای "سلفیسم جدید" در آنها خواهد انجامید که ترکیبی از ایدههای وهابیسم و ایدههای سیاسی سلفیستهای رادیکالتر میباشد.
در خصوص تلاش بیوقفه همپیمان این روزهای آل سعود یعنی اسرائیل برای حضور و نفوذ در منطقه خزر نیز اخیرا مقالهای تحت عنوان "آب خزر شورتر از همیشه - اسرائیل کوچک به دنبال حوزه نفوذ جدید در منطقه خزر" در سایت موسسه بینالمللی مطالعات دریای خزر منتشر شده بود. کسانی و کشورهایی از منطقه خزر و نیز برخی کشورهای معلومالحال، به صورت خاص اسرائیل بدون وقفه تلاش میکنند افزایش منازعات و درگیریهای سیاسی و اجتماعی در کشورهای اسلامی خزر، به صورت ویژه جمهوری آذربایجان را به رشد اسلامیزاسیون در این کشورها و رشد اسلامیزاسیون در منطقه را به تلاش ایران برای یافتن موقعیت مسلط و غالب مذهبی اسلامی و گسترانیدن تاثیر و نفوذش در منطقه مرتبط سازند. این در حالی است که تنها با نگاهی اجمالی و سطحی به رفتار کشورهای مسلمان خزری، به صورت خاص آذربایجان میتوان به مضحک بودن این تعابیر و تفاسیر پی برد و سوالاتی را مطرح نمود که پاسخ به آنها غیرممکن به نظر میرسد. چه کسی میتواند بپذیرد که جمهوری آذربایجان به عنوان یک کشور شیعه با یکی از متحجرترین و تروریستپرورترین کشورهای دنیا یعنی عربستان و به عنوان یک کشور مسلمان با منفورترین رژیم دنیا یعنی اسرائیل دارای مناسبات اتحادی است و با ایران که دارای پیوندهای عمیق مذهبی، دینی، تاریخی، زبانی، فرهنگی و قومی با آن میباشد در تخاصم و دشمنی است!
در پایان این بخش باید به موضوع بسیار مهم دیگری نیز اشاره نمود و آن حواله کردن همه مشکلات و بدبختیها به عامل و فاکتور خارجی است؛ غافل از اینکه وجود اختلافات و منازعات متعدد بین کشورهای منطقه خزر و عدم توانایی و در برخی موارد عدم تمایل برخی از این کشورها به حل و فصل آنها از طریق گفتگو، بسترهای بسیار مناسبی را برای عامل سوم با هدف بسط حضور و نفوذش در منطقه خزر فراهم آورده است. نادیده گرفتن این موضوع و کممیلی نخبگان خزری به نشستن به دور میز مذاکره عواقب خطرناکی به همراه خواهد داشت. بدون تردید باید منتظر روزی باشیم که عامل یا عوامل سوم و یا فاکتور خارجی بر اساس قواعد بازی تحمیلی خود صاحبان اصلی منطقه خزر را پای میز مذاکره بنشانند.
جمعبندی
اصرار و پافشاری کشورهای منطقه خزر بر سنتز مذهب و قومیت-قبیله تحت تاثیر مطامع و منافع شخصی و فشار دیگر بازیگران منطقهای و فرامنطقهای، جغرافیای اسلامی خزر را به سمت و سویی خطرناک سوق میدهد. کشورها و مناطق مسلمان منطقه خزر – ایران، آذربایجان، قزاقستان، تاجیکستان، قرقیزستان، ترکمنستان و مناطق مسلماننشین روسیه و گرجستان باید درک کنند که این همه اختلاف و دشمنی و عداوت پیدا و پنهان بین مسلمانان بهانههای لازم را در اختیار کشورهای خارجی قرار داده و بستر بسیار مناسبی را برای انجام فعالیتها و اقدامات خرابکارانه در منطقه اسلامی خزر فراهم میآورد. شیفتگی زایدالوصف طبقهای از نخبگان در هر یک از کشورهای خزری به جهانی شدن بدون توجه به ارزشها، باورها و انگارههای مشترک اهالی مسلمان خزر به ایجاد شکافهای قومی، مذهبی، زبانی در منطقه انجامیده است. نقش و تاثیر اسلام بر فرآیندهای توسعه سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و قومی کشورهای منطقه نادیده گرفته شد. اسلام جزء لاینفک تاریخ و فرهنگ و فاکتور بسیار مهم در زندگی سیاسی-اجتماعی کشورهای خزری است. نخبگان خزری تلاش میکنند با رنگ و لعاب ارزشهای غربی بیهویتی کشورهای تحت مدیریت خود را پنهان سازند، اما بدون تردید روزی فرا خواهد رسید که وادار خواهند شد اسلام را از حصر خارج نموده و با آب دریای خزر غسل نمایند.
و آن روزی است که کشورهای مسلمان منطقه خزر دریابند که فاکتور ترکی، عربی و اسرائیلی بسیار مهلک و کشندهتر از فاکتور انقلاب رنگی است و به همین دلیل است که آمریکاییها میکوشند با حرص و ولع فراوان از این کارتها به جای فاکتور انقلاب رنگی برای دستیابی به اهداف خود در منطقه خزر بازی کنند. در آن روز بر همگان واضح خواهد شد که پدیده واگرایی در منطقه خزر معلول سیستمهای سیاسی است که از سوی انگلوساکسونها و یهودیان مدیریت میشوند. کشورهای منطقه خزر دقیقاً از فردای آن روز که بتوانند هویت مشترکی را برای خود بر اساس اسلام تعیین نموده و هویت اصلی خود را بازیافته و به آن اقتدا کنند، میتوانند آرزوها و آرمانهای بزرگی را در سر بپرورانند و به آنها جامه عمل بپوشانند که ایجاد ارتش مشترک بزرگ اسلامی خزر، تشکیل یک اتحادیه اقتصادی اسلامی خزر، راه اندازی یک تلویزیون مشترک اسلامی خزر، ساخت دانشگاههای بزرگ اسلامی خزر، اتحادیههای مشترک علمی اسلامی خزر، ساخت کمپانیهای مشترک خزری تولید مواد غذایی حلال و ... از جمله آنها است. در چنین شرایطی است که میتوان به رویت هلال اسلامی در آسمان دریای خزر امیدوار بود.
بدون تردید کسانی از کشورهای منطقه خزر هستند که به دنبال سند و فکت برای رد ادعاهای ما مبنی بر تاثیرات بسیار منفی و مخرب و بسیار تعیینکننده فاکتورها و محرکههای سیاسی بر فاکتور همگرایی اسلامی در منطقه خزر هستند و همچنان بر تاثیر مخرب فاکتور دوم بر فاکتور اول پافشاری میورزند، اما نگاه بدون غرض و مرض به تحولات و اتفاقات اخیر در دنیای عرب به سرکردگی عربستان سعودی که مدعی تولیت حرمین شریفین است به وضوح حاکی از آن است که انگیزهها و محرکههای سیاسی چگونه میتوانند کشوری را مجاب سازند که برادران و همکیشان خود را در یمن اینگونه بکشند و فاجعهای انسانی خلق کنند. آیا در چنین شرایطی باید از تلاش اسرائیل و عربستان برای عادیسازی مناسبات با یکدیگر متعجب شد؟ کشورهای خزری باید درک کنند که مهمترین راه حضور و نفوذ عامل و فاکتور سوم در منطقه آنها ایجاد رخنه و شکاف در هویت مشترک آنها یعنی اسلام با استفاده از فاکتورها و محرکههای سیاسی همچون زبان، قومیت، فرهنگ و سرزمین است. با هدف جلوگیری از این روند یا حداقل کند ساختن آن، باید خرده هویتها در منطقه خزر را ذیل نام اسلام گردهم آورد.
محسن حمیدی، کارشناس و عضو شورای علمی موسسه بینالمللی مطالعات دریای خزر
http://www.iikss.com/fa/index.php/route/news_det/OTUzMQ