سفارش تبلیغ
صبا ویژن

موسسه بین المللی مطالعات دریای خزر

صفحه خانگی پارسی یار درباره

روسیه در سوریه: در تنگنای ایران و اسرائیل

روسیه در سوریه: در تنگنای ایران و اسرائیل 

موسسه بین‌المللی مطالعات دریای خزر  (IIKSS) – حملات پی در پی اسرائیل علیه  موضع گیری های ایران در سوریه ، تهدید جدی برای روسیه است که این امر باعث شده تا روسیه    قدرت نظامی خود را در این کشور افزایش  داده و تقویت کند.  دخالت های فعال اسرائیلی ها در سوریه ، معماری بسیار ناپایدار امنیتی روسیه که در سوریه کار می کند ، را کاهش می دهد. روسیه باید بین متحدان خود ، ایران و اسرائیل  – دو کشور با قواعد ژئوپولیتیک کاملا متقاوت – توازن برقرار کند.

یکی از نگرانی های کرملین در چند ماه گذشته ادامه حملات اسرائیل در خاک سوریه بوده است.

در 10 فوریه ، یک هواپیمای بدون سرنشین نیروی مسلح ایران وارد حریم هوایی اسرائیل شد. که این امر موجب واکنش سریع  و نابودکننده ی اسرائیل شد. دو ماه بعد ، در 9 آوریل ، هواپیماهای اسرائیلی  پایگاه های ایران را بمباران  کردند، بمباران پایگاه T4 که منجر به کشته شدن حداقل 14 پرسنل از جمله هفت نیروی نظامی  شد. سرگئی لاوروف ، وزیر امور خارجه روسیه این حادثه را " پیشرفت بسیار خطرناک" خواند.

این حوادث نشان می دهد که مشارکت نظامی  اسرائیل- سوریه(از جانب ایران) می تواند به یک وضعیت جدی تبدیل شود که ممکن است از کنترل روسیه خارج شود. این مسائل برای مسکو نگران کننده است زیرا مشتاق به حفظ تعادل در سوریه می باشد.

هنگامی که تنش هایی بین ایران و اسرائیل در سوریه رو به افزایش است ، عکس العمل روسیه در این زمینه چگونه می تواند باشد؟

روسیه بعد از کسب پیروزی های مهم در سوریه ، سعی در کسب موقعیت غالب در این کشور دارد.با این اوصاف تثبیت این وضعیت  برای روسیه سخت تر می شود. زیرا میدان جنگ در روسیه روز به روز شلوغ تر می شود و این احتمال که امریکایی ها نیروهای نظامی خود را از سوریه خارج کند بسیار ضعیف است.

همچنین ، در دیدار معاون نخست وزیر اسرائیل در روسیه در اوایل ماه مه برای جشن روز پیروزی ، یکی از روزنامه نگاران برجسته روسی به نقل از کرملین گفت که مسکو در حال مذاکره با دولت سوریه برای تامین موشک های زمین به هوای S-300    می باشد. علاوه بر این ، در 31 مه وزیر دفاع اسرائیل آویگدور لیبرمن از مسکو بازدید کرد. تحلیلگران روسی همپنین ادعا کردند  که معامله ای  صورت گرفته که به موجب آن ایران نیروهای خود را از مرز اسرائیل و سوریه خارج کند. که اگر همچین موضوعی درست باشد ، این یک رویه ظاهری  توسط دولت روسیه است.

توجه دیگربه مسکو ممکن است نکاتی را نشان دهد که  در رسانه های سیاسی و دفاعی  روسیه بیان شده است که اگر ایران از خاک سوریه  -  خود ایران یا هم پیمان او حزب الله-  به اسرائیل حمله کند، اسرائیل ساکت نبوده و با هدف قرار دادن خاک ایران پاسخ می دهد. 

در جامعه بین المللی این احتمال وجود دارد که روسیه به عنوان میانجی گر بین اسرائیل و ایران عمل کند. این امر می تواند یک  کودتای بزرگ دیپلماتیک باشد تا به جهان نشان دهد که صلح بین دو تاکتیک متضاد به  مدیریت بحران توسط  مسکو بستگی دارد.  علاوه بر این ، همانطور که ولادیمیر پوتین عمدتا از تحولات تاریخی شبه جزیره کره جدا شده است، کرملین به دنبال راهی برای بازی کردن نقش فعال و  قدرت در خاورمیانه می گردد.

امتیازاتی که روسیه به اسرائیل در منطقه سوریه می دهد مانع تقویت بیشتر روابط  ایران و اسرائیل نمی شود.  نقاط مشترک  جدید بسیاری برای هر دو کشور وجود دارد.. خروج امریکا از برجام ، روسیه و کشورهای اروپایی را در برابر یک توافق احتمالی قرار داد. مخالفت مشترک با فشار ایالات متحده باعث می شود مسکو و تهران بیش از پیش با هم متحد باشد. این چیزی است که باعث می شود موقعیت روسیه در رویارویی ایران و اسرائیل در سوریه دچار حیله و تزویر شود. هر دوکشور - روسیه و ایران - به دنبال تعادل وضعیت ژئوپلتیک ناپایدار در سوریه و اطراف آن هستند. همچنانکه درگیری های در سوریه ادامه دارد، پیش بینی سناریوی حتی برای یک دوره کوتاه بسیار دشوار است.

هرچند چندین چیز روشن است.  روس ها می دانند که با توجه به ضرورت های امنیتی اسرائیل، مداخله متقابل اسرائیلی انجام خواهد شد. آنها می دانند که اسرائیل قریب به یقین دوباره به تهدیدات  پاسخ می دهد ، حتی اگر به طور مستقیم بلندای جولان تهدید نشده باشد.  از دیگر سو ، بعید نیست ایران در سوریه با توجه به الزامات  ژئوپلیتیکی و منافع نظامی خود، امتیازاتی به طرف های مقابل خود بدهد. در این رابطه  دیدگاه های متفاوتی در زمان های مختلف طرح شده اند.

روسیه باید اقدام متعادل کننده ای بین اسرائیل و ایران انجام دهد، زیرا  او تلاش می کند خود را به عنوان بازیکن اصلی در کاهش اختلاف بین دو دشمن ژئوپولتیک قرار دهد.

نویسنده : امیل آودالیانی

مترجم : ماندانا فردین ، عضو شورای علمی موسسه بین المللی مطالعات دریای خزر

http://www.iikss.com/fa/index.php/route/news_det/MTA0MDk


شک و تردید خزریها: هلال اسلامی یا ستاره آمریکایی؟

شک و تردید خزری‌ها: هلال اسلامی یا ستاره آمریکایی؟

عمیق‌تر شدن بحران هویت در کشورهای مسلمان منطقه خزر

موسسه بین‌المللی مطالعات دریای خزر - بدون تردید سهم رهبران سیاسی کشورهای مسلمان منطقه خزر در عمیق‌تر شدن بحران بی‌هویتی در این کشورها بسیار بالاست. اگرچه رهبران سیاسی جمهوری‌های منطقه خزر در سال‌های پس از فروپاشی شوروی، به اسلام به عنوان ابزار اتحاد و یکپارچگی مردم می‌نگریستند، اما در مرحله بعد و پس از گذار از بی‌ثباتی سیاسی، اقتصادی و امنیتی، منافع و مطامع شخصی این رهبران در اولویت نخست و اسلام در اولویت‌های بعدی آن‌ها قرار گرفت. نخبگان حاکم در کشورهای مسلمان خزری بی‌توجه به جمعیت حداکثری مسلمانان در منطقه با صرف هزینه‌های گزاف به تعاریف جدیدی از هویت بر مبنای قومیت، مذهب، زبان، فرهنگ و قبیله پرداخته و می‌پردازند که بدیهی است با توجه به کثرت قومی، زبانی، مذهبی، فرهنگی و قبیله‌ای در منطقه خزر انتخاب بسیار مهلکی تصور می‌شود، زیرا برجسته ساختن و احیای فاکتورهای یاد شده بسترهای لازم برای واگرایی و ظهور و بروز خرده‌ هویت‌ها را فراهم می‌آورد. بدیهی است از آنجائیکه این خرده هویت‌ها از تامین نیازهای اقتصادی و سیاسی و امنیتی جوامع خزر ناتوانند، ناگزیر برای تقویت خود به هویت‌های نامتجانس غربی، عربی، ترکی، عبری، روسی، چینی و ایرانی متوسل می‌شوند. به هر کشوری که در منطقه خزر می‌نگریم، خرده هویت‌های قومی، زبانی، فرهنگی در آن‌ها به هویت دیگری پیوند خورده است که نتیجه آن مشخص و واضح هست: هر خرده هویتی برای ابراز وجود با خرده هویت دیگر با همین هدف مبارزه می‌کند.
نژاد‌پرستی قومی، مذهبی و قبیله‌ای و دیگر انواع نژادپرستی در کشورهای منطقه خزر آشکارا به معنای نقض حقوق مسلمانان منطقه می‌باشد. حتی در برخی کشورهای مسلمان منطقه خزر سیاست تبعیض و نژادپرستی قومی-ملیتی و قبیله‌ای به سیاست اصلی رهبران سیاسی آن‌ها بدل شده است، به طوری که از پرچم اسلام به عنوان سپری در مقابل فاشیسم قومی و نژادپرستی قومی و قبیله‌ای بهره می‌برند. برخی از آن‌ها نیز طی سال‌های اخیر بیشتر بر ایدئولوژی توسعه اورآسیایی و دیگر انواع ایدئولوژی تاکید می‌ورزند، تلاش می‌کنند هرگونه مظاهر و جلوه‌های اسلامی را حذف کنند، احزاب اسلامی را سرکوب نمایند، نام کشورشان را تغییر دهند و هرگونه فعالیت اسلامی را در کشورهایشان ممنوع سازند. از نگاه و نظر برخی نخبگان جمهوری‌های خزری، بهترین و تاریخی‌ترین انتخاب حرکت به سمت نظام‌های سکولار است که بدون تردید پاک کردن صورت مسئله به آسان‌ترین شیوه و البته بدترین شیوه می‌باشد. البته نمی‌توان سهم اتفاقات و تحولات خاورمیانه در طی سال‌های اخیر را در گسترش چنین تفکری در منطقه خزر نادیده گرفت. به وجود آمدن مناطق منازعه در این منطقه بهانه لازم را در اختیار رهبران سیاسی کشورهای مسلمان خزر داده است تا در لوای مبارزه با تروریسم و مظاهر آن، هرگونه تلاش برای احیای اسلام در این منطقه را به صورت آشکارا سرکوب نمایند. در صورتی که فاکتور "تروریسم" می‌توانست به موضوع بسیار مهمی برای گفتگو و در نهایت همکاری بین کشورهای خزری با هدف مبارزه مشترک با تهدید مشترک گسترش تفکرات و گرایشات وهابیستی، سلفیستی و داعیشیستی در منطقه خزر بدل گردد.    
همچنین کافی است به تعداد بالای سازمان‌ها و ترتیبات چند‌جانبه در منطقه اورآسیا که شامل دریای خزر نیز می‌شود نظر اندازیم تا دریابیم که کشورهای منطقه خزر در تعریف یک هویت واحد ناتوانند. بدون تردید سیاست کشورهای مسلمان در جغرافیای بزرگ اسلامی خزر به هیچ وجه در خدمت جهان اسلام نیست، بلکه صرفا تلاشی برای حذف یکدیگر و رویارویی و تقابل بین آن‌ها برای به کرسی نشاندن مدل‌ها و نسخه‌های خود از همگرایی تلقی می‌گردد. بدین ترتیب، هر بازیگری به دنبال خرده هویتِ فشار برای تاثیرگذاری بر دیگری است که مطلقا به سود فرصت‌طلبان و سودجویان خارجی می‌‌باشد. همه این‌ها نشان‌دهنده نگاه سطحی‌نگرایانه و غیرواقع‌بینانه به شرایط مذهبی در منطقه خزر می‌باشد. چگونه است که رهبران منطقه‌ای متوجه نیستند که جوامع مذهبی در منطقه خزر و در کشورهای خزری در حال رشد است. اکثریت جمعیت منطقه خزر را مسلمانان تشکیل می‌دهند و به همین دلیل اسلام یک فاکتور بسیار مهم و تعیین‌کننده در ژئوپلیتیک خزر تلقی می‌گردد. لذا علیرغم تاکید برخی کشورهای مسلمان منطقه خزر بر ایدئولوژی توسعه اورآسیایی و دیگر انواع ایدئولوژی‌ها، با اطمینان می‌توان گفت که همه آن‌ها به لحاظ تاریخی بخشی از دنیای اسلام تلقی می‌گردند و زور تحریفشان به حقیقت‌های تاریخی نخواهد رسید. نمونه‌های متعددی از طرح‌ها و ایده‌ها همچون امپراتوری ایرانی-فارسی، اتحاد آریایی، امپراتوری‌ تزاری، اتحاد شوروی، ترکستان بزرگ، امپراتوری عثمانی و دیگر طرح‌ها در منطقه خزر در ادوار مختلف تاریخ به بوته آزمایش گذاشته شد. همه این‌ها بارها و بارها جغرافیای سیاسی منطقه خزر را دستخوش تغییر کردند، اما هیچکدام از آن‌ها نتوانستند اهالی مسلمان منطقه خزر را به بازی با قواعد جغرافیایی-سیاسی خود وادار سازند.

به چه دلیل هلال اسلامی در آسمان دریای خزر رویت نمی‌شود؟

ناتوانی یا عدم تمایل کشورهای منطقه خزر در تعریف و تبیین فصل‌های مشترک همکاری بر اساس اسلام پیامدها و عواقب بسیار خطرناکی برای منطقه به همراه داشته است که ظهور و بروز بازیگران غیررسمی نظیر جریان‌های سلفیستی و وهابیستی و گسترش حضور و نفوذ بازیگران فرامنطقه‌ای در منطقه خزر از جمله آمریکا و پروکسی‌های آن در منطقه – ترکیه، اسرائیل، عربستان و ... از جمله مهم‌ترین آن‌ها است. سیاست‌های مبهم و نامشخص کشورهای منطقه خزر که به جای تاکید بر هویت اسلام بر خرده هویت‌های دیگری تاکید ورزیده و می‌ورزند و دارای اختلافات اساسی در رویکرد سیاست خارجی نسبت به حل مشکلات منطقه‌ای هستند، کشورهایی همچون پاکستان، عربستان، ترکیه، مصر، آمریکا، کشورهای اروپایی، اسرائیل و چین را برای حضور و نفوذ در منطقه خزر به وسوسه انداخته است. زیرا آمریکایی‌ها و متحدین منطقه‌ای آن‌ها واهمه داشته و دارند که تقویت هلال اسلامی در منطقه خزر ممکن است ستاره آمریکایی و خورشید دیگر کشورها را در این منطقه کم نور ساخته و به تغییرات بنیادینی در خط مشی سیاسی و اقتصادی کشورهای خزر بیانجامد.
آمریکایی‌ها و متحدین غربی‌ آن‌ها بیکار ننشسته و علاوه بر استفاده از استراتژی "انقلاب رنگی"، از شیوه‌های دیگری نیز برای از بین بردن هویت اسلامی مردم خزر بهره گرفته‌اند و آن استفاده از استراتژی فاکتور ترکی و عربی است. آن‌ها در صدد هستند تا بار دیگر تجربیات موفق بریتانیا و روس‌ها در استفاده از فاکتور قومیت-ملیت را در طی قرن‌ها تکرار کنند. لازم به ذکر است که آمریکا در استفاده از استراتژی انقلاب رنگی در منطقه خزر تا حدودی محتاط‌تر شده است، زیرا کشورهای منطقه با توجه به تجربه تلخ اوکراین و گرجستان و نیز برخی کشورهای عربی دریافته‌اند که استراتژی دخالت در امور داخلی کشورها چیزی جز بحران‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و نیز امنیتی به ارمغان نخواهد آورد. بدین ترتیب غربی‌ها وظیفه دخالت در امور داخلی کشورهای خزری و بحران‌آفرینی هویتی در آن‌ها را به صورت مشخص و واضح به ترکیه، عربستان و اسرائیل محول کرده‌اند.
ترکیه به شدت تلاش می‌کند هویتی فراتر از اسلام را برای دستیابی به اهداف و منویات شخصی خود در منطقه خزر تعریف نماید و آن توسل به تمایلات و گرایشات پان‌ترکیستی است، اما آنگونه که آمریکایی‌ها انتظار آن را داشتند این مهم محقق نگردید و ترکیه نتوانست کشورهای منطقه خزر را به انتخاب یکی از دو گزینه غربیسم و پان‌ترکیسم وادار نماید. ایده پان‌ترکیسم در شرایطی که هویت‌ها و خرده‌هویت‌های مستقلی همچون هویت‌ آذری، اسلامی، ایرانی، فارسی، ترکمنی، روسی، قزاقی و ... نقش تعیین‌کننده‌ای در اتفاقات و تحولات منطقه خزر دارند، به حدی غیرعقلایی، منسوخ و غیرواقع‌بینانه هست که حتی متحد اصلی ترکیه یعنی آمریکا را نیز به تهیه و تدوین طرح‌ها و پروژه‌های دیگری همچون ایجاد سازمان همکاری دریای سیاه و گوآم مجبور نمود، زیرا تنها امید آمریکا و ناتو در منطقه ترکیه است و آنها به هر طریقی به دنبال تقویت حضور و نفوذ این کشور در بالکان، قفقاز شمالی، قفقاز جنوبی، کریمه، اوکراین، مولداوی و نیز سوریه، لبنان و عراق و به صورت مشخص کشورهای مسلمان پهنه آبی خزر هستند.
عربستان سعودی که دیگر نیازی به توصیف ندارد نیز با چراغ سبز آمریکا به کمک آنکارا شتافت. این کشور بزرگ‌ترین منبع بنیادگرایی اسلامی در تمام مناطق دنیا، از جمله منطقه خزر می‌باشد. وهابیسم با به وجود آمدن عربستان سعودی به عنوان کشور مستقل ارتباط مستقیمی دارد. اما نکته جالب توجه و قابل تامل اینکه آل سعود که از ترس و واهمه کشورهای مسلمان خزری نسبت به تهدید گسترش وهابیسم و سلفیسم در این منطقه به خوبی آگاه است، شیوه رادیکالیزاسیون غیرمستقیم در این منطقه را در دستور کار خود قرار داده است. بدون تردید وضعیت نابسامان اجتماعی و اقتصادی برخی کشورهای مسلمان خزری در انتخاب چنین رویکردی از سوی ریاض و دیگر کشورهای عربی بسیار موثر بوده و دارای مصادیق متنوع و متعددی است: تهیه و تدوین برنامه‌های ویژه برای روحانیون و مفتیان در کشورهای خزری، تامین نوشتجات و کتب و نیز تامین ابزارهای تکنولوژیکی و فنی مراکز مذهبی قانونی و غیرقانونی در کشورهای خزری، تامین هزینه ساخت مساجد و مدرسه، برگزاری دوره‌های آموزشی و تربیتی دانشجویان مسلمان منطقه خزر در کشورهای عربی و ...
حاکمان کشورهای اسلامی منطقه خزر با عنایت به اتفاقات و تحولات ناگوار در مناطق منازعه در خاورمیانه – سوریه، قطر، یمن، عراق، افغانستان، بحرین و لیبی باید دریابند که عربستان سعودی وارد هر کشور و هر منطقه‌ای شده‌ است، وهابیت و سلفیت را نیز با خود به همراه داشته است. اعراب بسیار می‌کوشند که مفهوم هلال شیعی را با هدف بسیج اهالی سنی منطقه خزر بر علیه ایران مدام تکرار نموده و برجسته سازند، اما کشورهای خزری چگونه می‌توانند به کشورهای عربی که خود از چند سویی در سیاست خارجی رنج برده و از تعریف و تبیین خط‌مشی واحد در مواجهه با موضوعات و مسائل مختلف منطقه‌ای و بین‌المللی عاجز و ناتوانند متوسل شوند؟ چگونه می‌توان به سردمدار فتنه و آشوب مذهبی در منطقه یعنی عربستان امیدوار بود که برای به انقیاد درآوردن حتی هم کیشان و هم‌مذهبان خود و وادار ساختن آن‌ها به اطاعت کورکورانه از ریاض به هر شیوه‌ غیرانسانی متوسل می‌شود؟
جای تعجب است که رهبران سیاسی کشورهای مسلمان منطقه خزر موضوع افراط‌‌گرایی بنیادگرایان و واکنش تلافی‌جویانه طرفداران اسلام سنتی به آن‌ها در این منطقه را که به دلیل اختلاف بین کشورها و دخالت قدرت‌های خارجی و تقویت حضور اعراب و اسرائیل در آن‌ها به مناطق سیاسی-قومی متعددی منشعب شده است ناچیز می‌پندارند. بدون تردید مناسبات کشورهای مسلمان خزری با عربستان سعودی و دیگر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به گسترش ایده‌های وهابیستی و نیز ایده‌های "سلفیسم جدید" در آنها خواهد انجامید که ترکیبی از ایده‌های وهابیسم و ایده‌های سیاسی سلفیست‌های رادیکال‌تر می‌باشد.  
در خصوص تلاش بی‌وقفه هم‌پیمان این روزهای آل ‌سعود یعنی اسرائیل برای حضور و نفوذ در منطقه خزر نیز اخیرا  مقاله‌ای تحت عنوان "آب خزر شورتر از همیشه - اسرائیل کوچک به دنبال حوزه نفوذ جدید در منطقه خزر" در سایت موسسه بین‌المللی مطالعات دریای خزر منتشر شده بود. کسانی و کشورهایی از منطقه خزر و نیز برخی کشورهای معلوم‌الحال، به صورت خاص اسرائیل بدون وقفه تلاش می‌کنند افزایش منازعات و درگیری‌های سیاسی و اجتماعی در کشورهای اسلامی خزر، به صورت ویژه جمهوری آذربایجان را به رشد اسلامیزاسیون در این کشورها و رشد اسلامیزاسیون در منطقه را به تلاش ایران برای یافتن موقعیت مسلط و غالب مذهبی اسلامی و گسترانیدن تاثیر و نفوذش در منطقه مرتبط سازند. این در حالی است که تنها با نگاهی اجمالی و سطحی‌ به رفتار کشورهای مسلمان خزری، به صورت خاص آذربایجان می‌توان به مضحک بودن این تعابیر و تفاسیر پی برد و سوالاتی را مطرح نمود که پاسخ به آن‌ها غیرممکن به نظر می‌رسد. چه کسی می‌تواند بپذیرد که جمهوری آذربایجان به عنوان یک کشور شیعه با یکی از متحجرترین و تروریست‌پرورترین کشورهای دنیا یعنی عربستان و به عنوان یک کشور مسلمان با منفورترین رژیم دنیا یعنی اسرائیل دارای مناسبات اتحادی است و با ایران که دارای پیوندهای عمیق مذهبی، دینی، تاریخی، زبانی، فرهنگی و قومی با آن می‌باشد در تخاصم و دشمنی است!
در پایان این بخش باید به موضوع بسیار مهم دیگری نیز اشاره نمود و آن حواله کردن همه مشکلات و بدبختی‌ها به عامل و فاکتور خارجی است؛ غافل از اینکه وجود اختلافات و منازعات متعدد بین کشورهای منطقه خزر و عدم توانایی و در برخی موارد عدم تمایل برخی از این کشورها به حل و فصل آن‌ها از طریق گفتگو، بسترهای بسیار مناسبی را برای عامل سوم با هدف بسط حضور و نفوذش در منطقه خزر فراهم آورده است. نادیده گرفتن این موضوع و کم‌میلی نخبگان خزری به نشستن به دور میز مذاکره عواقب خطرناکی به همراه خواهد داشت. بدون تردید باید منتظر روزی باشیم که عامل یا عوامل سوم و یا فاکتور خارجی بر اساس قواعد بازی تحمیلی خود صاحبان اصلی منطقه خزر را پای میز مذاکره بنشانند.  

جمع‌بندی

اصرار و پافشاری کشورهای منطقه خزر بر سنتز مذهب و قومیت-قبیله تحت تاثیر مطامع و منافع شخصی و فشار دیگر بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای، جغرافیای اسلامی خزر را به سمت و سویی خطرناک سوق می‌دهد. کشورها و مناطق مسلمان منطقه خزر – ایران، آذربایجان، قزاقستان، تاجیکستان، قرقیزستان، ترکمنستان و مناطق مسلمان‌نشین روسیه و گرجستان باید درک کنند که این همه اختلاف و دشمنی و عداوت پیدا و پنهان بین مسلمانان بهانه‌های لازم را در اختیار کشورهای خارجی قرار داده و بستر بسیار مناسبی را برای انجام فعالیت‌ها و اقدامات خرابکارانه در منطقه اسلامی خزر فراهم می‌آورد. شیفتگی زایدالوصف طبقه‌ای از نخبگان در هر یک از کشورهای خزری به جهانی شدن بدون توجه به ارزش‌ها، باورها و انگاره‌های مشترک اهالی مسلمان خزر به ایجاد شکاف‌های قومی، مذهبی، زبانی در منطقه انجامیده است. نقش و تاثیر اسلام بر فرآیندهای توسعه سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و قومی کشورهای منطقه نادیده گرفته شد. اسلام جزء لاینفک تاریخ و فرهنگ و فاکتور بسیار مهم در زندگی سیاسی-اجتماعی کشورهای خزری است. نخبگان خزری تلاش می‌کنند با رنگ و لعاب ارزش‌های غربی بی‌هویتی کشورهای تحت مدیریت خود را پنهان سازند، اما بدون تردید روزی فرا خواهد رسید که وادار خواهند شد اسلام را از حصر خارج نموده و با آب دریای خزر غسل نمایند.
و آن روزی است که کشورهای مسلمان منطقه خزر دریابند که فاکتور ترکی، عربی و اسرائیلی بسیار مهلک و کشنده‌تر از فاکتور انقلاب رنگی است و به همین دلیل است که آمریکایی‌ها می‌کوشند با حرص و ولع فراوان از این کارت‌ها به جای فاکتور انقلاب رنگی برای دستیابی به اهداف خود در منطقه خزر بازی کنند. در آن روز بر همگان واضح خواهد شد که پدیده واگرایی در منطقه خزر معلول سیستم‌های سیاسی است که از سوی انگلوساکسون‌ها و یهودیان مدیریت می‌شوند. کشورهای منطقه خزر دقیقاً از فردای آن روز که بتوانند هویت مشترکی را برای خود بر اساس اسلام تعیین نموده و هویت اصلی خود را بازیافته و به آن اقتدا کنند، می‌توانند آرزوها و آرمان‌های بزرگی را در سر بپرورانند و به آن‌ها جامه عمل بپوشانند که ایجاد ارتش مشترک بزرگ اسلامی خزر، تشکیل یک اتحادیه اقتصادی اسلامی خزر، راه اندازی یک تلویزیون مشترک اسلامی خزر، ساخت دانشگاه‌های بزرگ اسلامی خزر، اتحادیه‌های مشترک علمی اسلامی خزر، ساخت کمپانی‌های مشترک خزری تولید مواد غذایی حلال و ... از جمله آن‌ها است. در چنین شرایطی است که می‌توان به رویت هلال اسلامی در آسمان دریای خزر امیدوار بود.
بدون تردید کسانی از کشورهای منطقه خزر هستند که به دنبال سند و فکت برای رد ادعاهای ما مبنی بر تاثیرات بسیار منفی و مخرب و بسیار تعیین‌کننده فاکتورها و محرکه‌های سیاسی بر فاکتور همگرایی اسلامی در منطقه خزر هستند و همچنان بر تاثیر مخرب فاکتور دوم بر فاکتور اول پافشاری می‌ورزند، اما نگاه بدون غرض و مرض به تحولات و اتفاقات اخیر در دنیای عرب به سرکردگی عربستان سعودی که مدعی تولیت حرمین شریفین است به وضوح حاکی از آن است که انگیزه‌ها و محرکه‌های سیاسی چگونه می‌توانند کشوری را مجاب سازند که برادران و هم‌کیشان خود را در یمن اینگونه بکشند و فاجعه‌ای انسانی خلق کنند. آیا در چنین شرایطی باید از تلاش اسرائیل و عربستان برای عادی‌سازی مناسبات با یکدیگر متعجب شد؟ کشورهای خزری باید درک کنند که مهم‌ترین راه حضور و نفوذ عامل و فاکتور سوم در منطقه آن‌ها ایجاد رخنه و شکاف در هویت مشترک آن‌ها یعنی اسلام با استفاده از فاکتورها و محرکه‌های سیاسی همچون زبان، قومیت، فرهنگ و سرزمین است. با هدف جلوگیری از این روند یا حداقل کند ساختن آن، باید خرده هویت‌ها در منطقه خزر را ذیل نام اسلام گردهم آورد.

محسن حمیدی، کارشناس و عضو شورای علمی موسسه بین‌المللی مطالعات دریای خزر

http://www.iikss.com/fa/index.php/route/news_det/OTUzMQ


نشستی با موضوع روند سیاست خارجی روسیه در نظام بینالملل برگزار گر

 نشستی با موضوع روند سیاست خارجی روسیه در نظام بین‌الملل برگزار گردید

موسسه بین‌المللی مطالعات دریای خزر  (IIKSS) – نشستی مشترک با موضوع "روند سیاست خارجی روسیه در نظام بین‌الملل" با محوریت بررسی روابط روسیه با ایران، بررسی روابط روسیه با خاورمیانه و بررسی روابط روسیه با آمریکا توسط موسسه بین‌المللی مطالعات دریای خزر(iikss) با همکاری موسسه ایراسیه(ایران و روسیه) در محل موسسه "لغتنامه دهخدا و مرکز بین المللی آموزش زبان فارسی" برگزار گردید. این نشست در سه پنل به مدیریت "میثم آرائی درونکلا" دکترای حقوق بین‌الملل که مدیر موسسه iikss نیز می‌باشد انجام شد که در پنل نخست جناب آقای "سید مجتبی جلال‌زاده" پژوهشگر و کارشناس مسائل آمریکا، روابط روسیه و آمریکا را مورد بررسی قرار داد.

ایشان در ابتدا به دوران پسا جنگ سرد و به قدرت رسیدن ترامپ و رفتارهای خارج از عرف و عقلانیت وی اشاره کرد و افزود رئیس‌جمهور آمریکا در عرصه بین‌الملل به صورت غیرکارشناسانه رفتار می‌کند. کارشناس مسائل آمریکا در ادامه به تاریخچه روابط و ادوار ریاست جمهوری دو کشور اشاره داشت که در برخی دوره‌ها تنش‌زدایی در روابط مسکو و واشنگتن طرح‌ریزی شده بود و بهترین دوره روابط میان دو کشور در زمان ریاست جمهوری "دیمتری مدودف" و "باراک اوباما" عنوان شد که حمایت مسکو از قطعنامه‌های واشنگتن علیه برنامه هسته‌ای تهران و حمایت از تحریم‌ها رقم خورد. مشارالیه بحران سوریه، بحران کریمه، پرونده هسته‌ای ایران و تحریم‌های اعمال شده علیه روسیه و تفکرات دو قطبی قدرت بین‌الملل میان روسیه و آمریکا را از عوامل واگرایی و مبارزه با تروریسم و افراط‌گرایی که هر دو خود را ملزم به برقراری حفظ امنیت در سطح بین‌الملل می‌دانند و مسئله تامین امنیت انرژی و قرارداد "روس نفت" و "اکسون موبیل" را عوامل همگرایی دو کشور دانست. آقای جلال‌زاده روابط دو کشور را ناپایدار خواند که افت و خیز بسیاری خواهد داشت و روابط طرفین نه دوستانه خواهد بود نه دشمنانه که توامان با یکدیگر رقابت و همکاری خواهند کرد. وی افزود در دوره ترامپ ما باید شاهد تنش‌زدایی میان دو کشور باشیم ولیکن حس رقابت میان طرفین وجود خواهد داشت. در این میان قدرت گرفتن اتحادیه اروپا و نقش بیشتر آن در جوامع بین‌الملل که به ضرر دو کشور می‌باشد اشاره شد. آقای جلال‌زاده در ادامه جمع‌بندی‌های خود اظهار نمود که ترامپ هنوز به ثبات در سیاست خارجی نرسیده است و تغییر و تحول فراوانی در این کشور از جمله عزل و نصب مقامات در کابینه وی انجام شده است که اکثر آنها با شایعه دخالت‌های روسیه در انتخابات آمریکا مرتبط می‌باشند که در صورت اثبات آن امکان دارد دولت ترامپ تحت تاثیر قرار گیرد. همچنین بازگرداندن قدرت که از سوی ترامپ در تبلیغات انتخاباتی وعده شده بود از دیگر چالش‌های دولت وی محسوب می‌شود که تنش‌زدایی با روس‌ها کلید موفقیت ترامپ عنوان گردید.
در پنل دوم آقای "مصطفی آذریان" تحلیل‌گر مسائل استراتژیک روسیه و مدیریت موسسه "ایراسیه" ایراد سخنرانی نمود. وی در ابتدا به روابط سیاست خارجی روسیه با کشورهای ایران، سوریه، یمن، مصر، عربستان و رژیم صهیونیستی در حوزه‌های مختلف فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و ... پیگیری می‌شود اشاره داشت و با توجه به حساسیت روابط میان مسکو و تل‌آویو بحث خود را در این خصوص پیگیری نمود. آقای آذریان به اتحاد پیچیده روس‌ها و یهودی‌ها که موجب راهیابی نمایندگان دو طرف در مجلس گردید و همچنین همکاری روس‌تبارها و اسرائیلی‌ها که سبب ایجاد یک حزب قدرتمند روسی در اسرائیل شده است اشاره کرد. مدیریت موسسه ایراسیه همچنین افزود در روسیه برای یهودیان ارزش خاصی قائل هستند و مسکو یهودیان را در شمال چین مستقر نمود و آنها به صورت خودمختار عمل می‌کنند و صاحب پرچم نیز هستند. مشارالیه در ادامه به حضور روسیه در سوریه اشاره کرد که با درخواست اسد صورت گرفته است. در عین حال اتباع مسلمان چچن که در ادوار مختلف همواره باعث ناامنی در روسیه شده‌اند نیز در خاورمیانه حضور دارند و هر حرکت تروریستی که در سوریه انجام می‌شود روس‌ها چچنی‌ها را نیز دخیل می‌دانند، به همین دلیل حضور روس‌ها در سوریه به این عامل نیز بستگی دارد. دگرسو ضعف ژئوپلتیک روسیه که باعث حضور آنها در سوریه شده است از عوامل مهم در دسترسی به آبهای گرم عنوان گردید . آقای آذریان اذعان داشت، روس‌ها بر این باور بودند که اگر بندر "طرطوس" در سوریه از بین می‌رفت و در اختیار مخالفان اسد قرار می‌گرفت روس‌ها با چالش جدی در این منطقه روبرو می‌شدند. تحلیل‌گر مسائل استراتژیک روسیه در ادامه افزود ما شاهد روابط خوب مسکو و تل‌آویو در جنگ سوریه هستیم زیرا در صورت مداخله مستقیم اسرائیل در سوریه، از سوی روسیه شاهد هیچگونه واکنشی نبودیم.
در پنل سوم، آقای دکتر "میثم آرائی‌درونکلا" مدیریت موسسه بین‌المللی مطالعات دریای خزر (IIKSS) در سخنرانی خود به ارائه مباحث وزن حاکمیتی(GW) روسیه و آمریکا که بر اساس شاخص‌های مختلفی همچون جمعیت، مساحت سرزمین، بودجه و دیگر فاکتورها تهیه و تدوین شده است پرداخت و در ادامه شبکه تجارت بین‌المللی دو کشور را نیز مورد مقایسه قرار داد. در این شاخص،  توانایی و قدرت حکومت آمریکا برای اعمال سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی بسیار بیشتر از روسیه است. علاوه براین شاخص بقای حکومت روسیه بسیار پایین بوده و تقریبا هر نسل در این کشور یک انقلاب را دیده‌اند، با این حال روسیه از مزیت‌های سرزمینی خود استفاده کرده و پتانسیل‌های لازم برای پیشرفت را دارد، هرچند که شاخص‌های انسانی روس‌ها پایین است. علاوه بر این، بحران چچن و گرجستان و سقوط قیمت نفت درکنار مسائل مربوط به اوکراین و تحریم‌های آمریکا بخش بزرگی از قدرت حاکمت روسیه را تحت تاثیر قرار داد و این در حالی است که ساختارهای روسیه برای مقابله با بحران‌های موجود نسبتا ضعیف است درحالی که راندمان حکومتی آمریکا در شرایط بحرانی ده برابر بهتر از روسیه عمل می‌کند و به بخاطر همین ضعف‌ها روسیه باید همواره با کشورهای قدرتمندی مثل آمریکا رایزنی و چانه‌زنی داشته باشد.
ایشان افزودند نمی توان به دنبال برقرای ارتباط مستمر و پایدار با روس‌ها بود مگر آنکه ساختارهای درونی و شبکه روابط این کشور با سایر کشورها را به خوبی مطالعه و تحلیل کرد. زیرا نقاط قوت و ضعف روسیه در ساختار حکومتی موجود آن، حداقل هایی را مطالبه می‌کند که جز با بررسی دقیق وضعیت، رفتارها و خواسته‌های این کشور و تصمیم گیران آن امکان پذیر نیست. مشارالیه با طرح این سئوال که چرا روابط تهران و مسکو در اقتصاد و سیاست خارجی عمیق نشده است ادامه داد، روسیه در بحث هسته‌ای ایران همواره به عنوان کارتی نگاه کرده است هرچند که همه ‌کشورها برای منافع ملی خود حاضرند به کشورهای دیگر به چشم ابزار نگاه کنند. وی همچنین با اشاره به نظرسنجی انجام شده در خصوص نگرش مردم ایران و روسیه گفت: در نظر سنجی انجام شده از سوی موسسه بین‌المللی مطالعات دریای خزر که بر روی سایت موسسه نیز وجود دارد حدود 24 درصد از مردم ایران جایگاه تاریخی و 34 در صد را عدم شناخت را از دلایل نزدیک نشدن روابط ایران و روسیه دانسته‌اند و سایر علت‌ها نیز در رتبه های بعدی قرار دارند. بسترهای تاریخی نباید جلوی شکل‌گیری روابط گسترده را بگیرد. سیاست‌های ژورنالیستی و اظهارات مقام‌های سیاسی در مواردی تحلیل‌ها را تغییر داده‌اند و نمی‌شود خیلی به آن‌ها تکیه کرد.
نشست فوق در انتها با پرسش و پاسخ همراه بود.

http://www.iikss.com/fa/index.php/route/news_det/OTQ5OQ


آب خزر شورتر از همیشه - اسرائیل کوچک به دنبال حوزه نفوذ جدید در

آب خزر شورتر از همیشه - اسرائیل کوچک به دنبال حوزه نفوذ جدید در منطقه خزر

موسسه بین‌المللی مطالعات دریای خزر (IIKSS) - میل فزاینده اسرائیل به گسترش مناسبات با کشورهای منطقه خزر – آذربایجان، قزاقستان و ترکمنستان و دیدارهای متوالی مقامات رژیم صهیونیستی به این جمهوری‌ها یکی از مهم‌ترین اتفاقات ما‌ه‌های اخیر در منطقه خزر تلقی می‌گردد، زیرا نخست وزیر اسرائیل "بنیامین نتانیاهو" اخیرا برای نخستین بار طی 25 سال مناسبات دیپلماتیک بین این رژیم و قزاقستان به آستانه و پس از 19 سال وقفه به باکو سفر کرد. لازم به ذکر است که تل‌آویو اخیراً مناسبات خود با سه کشور دیگر شوروی سابق – اوکراین، گرجستان و بلاروس را نیز تشدید ساخت. صرفنظر از توافقنامه‌های متعددی که بین اسرائیل و دو کشور آذربایجان و قزاقستان در حوزه‌های مختلف به امضاء رسید، آنچه که ما را به تعجب واداشت اظهارات گستاخانه نخست وزیر اسرائیل در جریان این سفر بود: «من می‌خواهم از رئیس‌جمهور ایران یک سوال بپرسم: به چه دلیل به تهدیدات خود نسبت به کشور ما ادامه می‌دهد؟ اگر در ایران فکر می‌کنند که اسرائیل کشور کوچک و درمانده‌ای است، آن‌ها سخت در اشتباهند. من به رهبری ایران توصیه می‌کنم که شرایط را متشنج نسازد، در غیر این صورت آن‌ها با اتفاقات ناخوشایند بزرگی مواجه خواهند شد.» اخیرا نشریه Times of Israel به نقل از "نتانیاهو"، هدف اصلی سفر او را اینگونه اعلام نمود: «تقویت مناسبات موجود بین‌المللی و ایجاد مناسبات جدید که هدف آن مقابله با اقدامات فلسطینی‌ها در عرصه منطقه‌ای برای نامشروع‌سازی و منزوی‌سازی اسرائیل است.» رئیس موساد "یوسی کوهن" نیز در تشریح سفر نخست وزیر اسرائیل به آذربایجان براهمیت بسیار بالای این سفر تاکید کرد. مقامات سیاسی و محافل کارشناسی اسرائیل پنهان نمی‌سازند که ضرورت داشتن یک موقعیت مناسب برای حمله به ایران دلیل علاقمندی اسرائیل به این سه جمهوری شوروی سابق است.

علاقه‌مندی بسیار بالای تل‌آویو به همکاری با کشورهای منطقه خزر و تلاش این رژیم برای یافتن متحدین جدید در این منطقه بسیار مهم و استراتژیک به مولفه‌های زیادی باز می‌گردد که برآیند همه آن‌ها تضعیف مواضع اسرائیل در مقابل جمهوری اسلامی ایران به عنوان سردمدار مبارزه و مقابله با جنایت‌های وحشیانه این رژیم در مناطق اشغالی فلسطین و طرح و برنامه توطئه‌آمیز آن برای ایجاد خاورمیانه بزرگ یا بالکانیزاسیون منطقه غرب آسیا است. محور سیاسی-نظامی جدیدی با حضور ایران و روسیه در غرب آسیا در حال شکل‌گیری است که به هیچ وجه مطلوب اسرائیل نیست، زیرا پس از آنکه تفوق و برتری نظامی و افسانه شکست ناپذیری این رژیم پس از گذشت چندین دهه از سوی ایران و حزب‌الله از بین رفت، تقویت ائتلاف ایرانی-روسی نیز ضربه محکمی را به رژیم صهیونیستی وارد ساخت . اسرائیل برای گریز از مرکز و دور ساختن خود از تبعات و پیامدهای تغییرات و تحولات سریع در غرب آسیا نظیر بیداری اسلامی، بحران در سوریه، توافقنامه هسته‌ای بین ایران و گروه 1+5، تغییر توازن نیروها در منطقه غرب آسیا با حضور نظامی روسیه در سوریه و نیز تشدید اختلافات و تعارضات منافع بین بازیگران بزرگ جهانی تلاش می‌کند در چارچوب "استراتژی حاشیه‌ای" مناسبات خود را با حلقه خارجی کشورهای مسلمان غیر عربی میانه‌رو افزایش دهد، دقیقاً همان نقشی که ترکیه "کمال آتاتورک" و ایران پهلوی برای این رژیم در گذشته ایفا می‌کرده‌اند. 

به سادگی می‌توان رئوس کلی بازی جدید اسرائیل در منطقه را تشخیص داد. تل‌آویو بیش از پیش توجه خود را به سمت کشورهای مسلمان و نیز کشورهایی که دارای جمعیت مسلمان شیعی هستند معطوف ساخته است. عزم مقامات اسرائیل برای تشدید مناسبات با کشورهای حاشیه دریای خزر همچون آذربایجان، قزاقستان و ترکمنستان، کشورهای آفریقای شرقی همچون اوگاندا، کنیا، روآندا و اتیوپی و نیز گسترش همکاری اعلام نشده با برخی کشورهای سنی مذهب در خلیج فارس بسیار جدی است. اسرائیل با دیدگاهی کاملا پراگماتیستی به دنبال ایجاد ائتلاف جدید با کشورهای اسلامی با هدف افزایش حوزه نفوذ و تاثیر دیپلماتیک خود در آن‌ها است تا بدین ترتیب مواضع خود را در منازعه اسرائیل-فلسطین تقویت نموده و از خاک آن‌ها برای انجام اقدامات خرابکارانه بر علیه ایران استفاده نماید. مقامات تل‌آویو قصد دارند افکار عمومی دنیا را متقاعد سازند که علیرغم کشتار فلسطینیان در بین مسلمانان منزوی نیستند.

آیا می‌توان پذیرفت که کشورهای دوست و برادر ایران – قزاقستان، آذربایجان و ترکمنستان – این دلایل را درک نمی‌کنند؟ این جمهوری‌ها چگونه نزدیکی متحد اصلی خود ترکیه به روسیه را که متحد اصلی ارمنستان بوده و به صورت مستقیم بر منازعه باکو و ایروان تاثیر گذار است را توجیه می‌کنند؟ آن‌ها چگونه حرکت ترکیه به سمت روسیه و پیشنهاد به این کشور برای ایجاد ائتلاف با ایران با هدف تامین ثبات و امنیت در منطقه را توجیه می‌سازند؟ ترکیه با نزدیکی به دشمنان اصلی آمریکا و اسرائیل یعنی ایران و روسیه نشان می‌‌‌دهد که ارائه هرگونه توجیه برای نزدیکی به دشمن شماره یک مسلمانان یعنی اسرائیل کاملا اشتباه است. در شرایطی که ترکیه خطی‌مشی سیاست خارجی خود را اصلاح نموده و در حال طراحی استراتژی مشترک با ایران و روسیه است و نزدیکی با آمریکا و اتحادیه اروپا را در حال حاضر به سود خود نمی‌داند، آذربایجان، قزاقستان و ترکمنستان همچنان بر بازی دوگانه خود اصرار ورزیده و مسیر تنش با ایران را در پیش گرفتند، فارغ از این که برادر بزرگ‌ترشان این مسیر را پیموده و دریافته است که صرفا با همکاری و تعامل با همسایگان می‌توان بر مشکلات و بحران‌های منطقه‌ای فائق آمد.

عدم نزدیکی کشورهای منطقه خزر به یکدیگر که یکی از فاکتورهای اصلی آن رژیم غاصب صهیونیستی است نمی‌تواند تبعات و پیامدهای سختی برای مجریان سناریوهای تل‌آویو به همراه نداشته باشد. نمی‌توان انتظار داشت که سه کشور ترک‌زبان ترکمنستان، آذربایجان و قزاقستان که تل‌آویو نقش‌های مهمی را در طرح‌های توطئه‌آمیز خود در منطقه خزر به آن‌ها محول نموده است به سادگی از مسیر خود باز گردند، اما با اطمینان می‌توان گفت که حضور اسرائیل در این کشورها به دلیل طرز تلقی بسیار منفی شهروندان آن‌ها نسبت به تل‌آویو و سیاست‌هایش در قبال فلسطین می‌تواند رهبران جمهوری‌های خزری را در وضعیت پیچیده قرار دهد.

اسرائیل و مزدوران آن آنقدر تهدید ایران در منطقه و ضرورت یارگیری برای مقابله با این تهدید را برجسته ساخته‌اند که کشورهای منطقه خزر با ظهور و بروز کم‌ترین تمایل از سوی این رژیم برای برقراری مناسبات، فارغ از اینکه چه اهداف و نیاتی را در سر می‌پروراند، با آغوش باز آن را می‌پذیرند؛ به عبارت دیگر، کشورهای منطقه خزر شرطی شده‌اند. کافی است که اسرائیلی‌‌ها زنگ خطر و تهدید ایران را به صدا درآورند و کشورهای منطقه خزر برای حضور در کلاس اسرائیل صف ببندند. برای نمونه، به دلیلِ واهیِ آذربایجان برای نزدیکی مناسبات با اسرائیل اشاره می‌کنیم. مقامات باکو از قره‌باغ به عنوان موضوع اختلاف سیاسی خود با تهران نام می‌برند و شیفتگی زایدالوصف خود به نزدیکی با اسرائیل را با همین دلیل واهی توجیه می‌سازند، اما حتی در ساده‌ترین نوع تحلیل نمی‌توان پذیرفت که لطف و محبت اسرائیل به آذربایجان و دادن سلاح‌های پیشرفته به این کشور در بازپس‌گیری قره‌‌باغ از ارمنستان کمک نماید. روند تحولات حاکی از آن است که قره‌باغ به هیچ وجه یک مسئله حیاتی برای غرب و اسرائیل تلقی نمی‌شود. بخش قابل توجهی از طرفداران اسرائیل در آمریکا نیز تمایلی به منازعه و درگیری با لابی طرفدار ارمنستان ندارند. این در حالی است که ایران در چارچوب سیاست "بی‌طرفی مثبت" همواره به عنوان یک میانجی موثر تمام تلاش خود را برای نشاندن طرف‌های درگیر در منازعه قره‌باغ پای میز مذاکره به کار گرفته است.

لذا کاملا واضح هست که این یک بهانه برای مشروع‌سازی مناسبات و مراوده با یکی از منفورترین بازیگران منطقه‌ای و دشمن شماره یک مردم مسلمان و ایرانی‌تبارها (آذری‌ها، اعراب، اکراد، بلوچ‌ها، فارس‌ها، افغان‌ها، تاجیک‌ها، گرجی‌ها، اوستیایی‌ها و ...) است. بدون تردید فاکتور مهمی که در تشدید مناسبات بین آذربایجان و اسرائیل و نیز تشویق و تحریک قزاقستان و ترکمنستان به برقراری مناسبات با تل‌آویو نقشی تعیین کننده داشته و دارد، جامعه و لابی بسیار پر قدرت یهودی است که در آذربایجان زندگی می‌کند و به شکل غیرمنتظره‌ای در تمام لایه‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و دیگر حوزه‌های این کشور نفوذ کرده‌اند، نه تهدید این یا آن فاکتور. بدین ترتیب تردیدی وجود ندارد که مقامات باکو چون از برافروختن خشم مردم و ملل مسلمان منطقه خزر از تعامل نزدیک و تنگاتنگ باکو و اسرائیل به شدت واهمه دارند، از مترسک ایران برای جلوگیری از ظهور و بروز احساسات نوع‌دوستانه آن‌ها نسبت به اهالی مظلوم فلسطین بهره می‌گیرند. آذربایجانی‌ها و دیگر جمهوری‌های خزر که اکثریت آن‌ها را مسلمانان تشکیل می‌دهند، از حساسیت بالای برقراری مناسبات با اسرائیل به عنوان دشمن شماره یک مسلمانان به خوبی آگاهند و به همین دلیل به بهانه‌های واهی برای پنهان نمودن این شیفتگی تقلا می‌کنند.

اگرچه بارها و بارها به این موضوعات اشاره گردید، اما با توجه به اهمیت موضوع بار دیگر سناریوی خطرناک غرب و اسرائیل در منطقه خزر را مرور می‌کنیم. رسانه‌های اسرائیلی-غربی با برجسته ساختن فاکتور پان‌ترکیسم و تبلیغات نادرست پیرامون حمایت ایران از ارمنستان در منازعه قره‌باغ تلاش می‌کنند کشورهای منطقه خزر را در مقابل ایران قرار دهند تا بدین ترتیب زمینه حضور و نفوذ چراغ خاموش اسرائیل در منطقه خزر را فراهم آورند. بررسی روند تحولات ایران و روسیه در دهه‌های اخیر به وضوح نشان می‌دهد که غربی‌ها و آمریکایی‌ها ازآن جهت که توان و قابلیت مواجهه و مقابله فیزیکی با این دو کشور را ندارند، به ابزارهای دیگری برای جلوگیری از گسترش حضور آن‌ها در مناطق خارج نزدیک و دور متوسل می‌شوند: گاهی با کاهش قیمت نفت، گاهی با چراغ سبز به اسرائیل برای حمله به مردم مظلوم فلسطین، گاهی با برافروختن جنگ‌های منطقه‌ای نظیر آنچه در اوکراین، گرجستان و سوریه در حال وقوع است و .... . بدیهی است که قره‌باغ نیز در این سناریو جایگاه ویژه‌ای دارد. غربی‌ها و آمریکایی‌ها و نیز اسرائیلی‌ها از آن جهت که نتوانستند با خلق "داعش" و با استفاده از فاکتور مذهب بسترهای نارضایتی‌های بین مذهبی در منطقه خزر را فراهم آورند، تلاش می‌کنند با برجسته کردن فاکتور قره‌باغ زمینه‌های ایجاد یک ائتلاف با ماهیتی قومی-ملیتی را در منطقه خزر فراهم آورده و کشورهای ترک‌زبان - ترکمنستان، آذربایجان و قزاقستان را در مقابل ایران قرار دهند که بدیهی است دستیابی به کم‌ترین دستاورد از سوی اسرائیل در این سناریو بزرگ‌ترین دستاورد برای این رژیم تلقی می‌گردد: "قرار دادن مسلمان در مقابل مسلمان".

اما رعب و وحشت واهی بخش اندکی از نخبگان کشورهای منطقه خزر از ایران که موجب باز شدن پای یکی از منفورترین رژیم‌ها به منطقه خزر شده است به هیچ وجه نمی‌تواند ملت‌ها و مردم منطقه را در مقابل ایران قرار دهد، زیرا دولت و ملت ایران با هر شاخص و معیاری که مبنای محاسبه قرار گیرد دارای مناسبات و پیوندهای مستحکم تاریخی، فرهنگی، ادبی و مذهبی با مردم و ملت‌های کشورهای منطقه خزر می‌باشد. در همین چارچوب، مقامات جمهوری اسلامی ایران تسلیم تبلیغات گسترده رسانه‌های آمریکایی-اسرائیلی نشده و همچنان بر اساس اصل حسن همجواری و همکاری و تعامل با کشورهای همسایه مناسبات خود با کشورهای منطقه خزر را در سطح بالایی حفظ کرده‌اند که البته اتخاذ چنین خط‌مشیی به هیچ وجه به معنای ضعف و درماندگی ایران نیست. و نهایتا اینکه حضور اسرائیل به عنوان پروکسی و نماینده غرب و آمریکا در منطقه خزر برای روسیه‌ که این منطقه در حوزه منافع حیاتی آن قرار دارد و نیز برای ترکیه که از کاهش وجهه و اعتبار خود در بین مسلمانان واهمه دارد، یک تهدید جدی به شمار می‌رود. بنابراین می‌توان امیدوار بود که ایجاد و تقویت اتحاد بین ایران، روسیه، ترکیه و ارمنستان بتواند رژیم نامشروع اسرائیل را در پیگیری اهداف و منویات شومش در منطقه خزر نومید سازد.

محسن حمیدی, عضو شورای علمی موسسه بین المللی مطالعات دریای خزر

http://www.iikss.com/fa/index.php/route/news_det/ODExMg