عوامل واگرایی کشورهای منطقه خزر (1)
عوامل واگرایی کشورهای منطقه خزر (زمینههای رقابت، چالشها و منازعات) (1)
موسسه بینالمللی مطالعات دریای خزر (IIKSS) - منطقه خزر را میتوان یک منطقه جغرافیای- سیاسی تازه شکل گرفته در پهنه جغرافیای سیاسی جهان به حساب آورد که از زمان تاسیس شوروی در سال 1922 میلادی به سبک و ساختار امروزی خود نزدیک گردید. این منطقه با به قدرت رسیدن رضا شاه در سال 1926 که شخصی متمایل به غرب بود برای اولین بار به صورت جدی گونهای از دوقطبی شرق- غرب را تجربه نمود که در زمان حکومت پهلوی دوّم به اوج خود رسید. با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و فروپاشی جمهوری شوروی سوسیالیستی و تشکیل کشورهای جدید در منطقه خزر این منطقه با چالشها، رقابتها و منازعات جدیدی روبرو گردید که با توجه به عصر دولتگرایی در جامعه بینالمللی، مسبوق به سابقه نبود و به نوعی باعث سردرگمی کشورهای منطقه گردید. این سردرگمی حاصل از زایش منطقه خزر زمانی صورت متفاوت تری به خود گرفت که صنعت نفت و گاز از یک سو و منازعات منطقهای حاصل از جریانهای تکفیری در غرب آسیا باعث ایجاد حساسیتهای زیادی در روابط کشورهای منطقه خزر گردید.
البته از نظرگاه مطالعات اجتماعی این حجم زیاد از منابع و امکانات در منطقه از یک سو و نیز رقابتها، چالشها و منازعات سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی میان کشورهای منطقه خزر را نمیتوان لزوماً پدیداری شر و نامیمون توصیف نمود، زیرا باید در یک فضای عقلانی از خود بپرسیم که با توجه به رویههای تاریخی موجود آیا چنین چالشهایی طبیعی هستند یا خیر؟ در واقع این سطح از چالشها میتواند نشان دهنده پویایی زیاد منطقه و پتانسیل بسیار خوبی برای تشکیل کشورهای متمدن بوده و زمینههای ایجاد یک اتحاد قدرتمند را در عرصه جهانی فراهم آورد، چرا که افزایش منازعات نشانهای است از وجود کانونهای قدرت و یا کانونهایی که برای کسب قدرت علاقه زیادی دارند و زمانی این وضعیت میتواند بحرانی شود که قدرتها به جای همگرایی با یکدیگر و اتحاد امکاناتشان برای دستیابی به اهداف واحد، رو به سوی تقابل بینتیجه با یکدیگر برده و توانشان برای ساختن را صرف تخریب یا تخفیف یکدیگر نمایند.
لذا باید برای شناسایی وضعیت موجود در منطقه خزر هر آنچه را که به عنوان چالش یا منازعه و ... تفسیر میگردد را در سه گروه عمده رقابت، منازعه و چالش تقسیمبندی نمود، زیرا هیچ یک از این دسته بندیها را نمیتوان جزئی از یک پیکر واحد دانست و با یک راه حل به دنبال حل آنها بود. به عنوان مثال رقابت را نمیتوان اساساً یک وضعیت بد و بحرانی بر شِمرد و نمیتوان منازعه را با چالشها یک مقوله واحد به حساب آورد. چرا که در منازعه دو قدرت بر سر یک نفع واحد با یکدیگر درگیر میگردند و در چالشها ممکن است نفع همگان در خطر باشد که در این راستا باید همکاری مناسبی برای حل آن چالش داشته باشند. کشورهای منطقه خزر می توانند با اتخاذ رویکردهای معقولانه و مذاکره محور، نه تنها رقابتها و چالشهای موجود را تبدیل به یک فرصت تاریخی برای خود نمایند، بلکه از این رهگذر به منازعات میان خود نیز پایان دهند. شاید حل مسئلههای موجود بتواند زمینههای ایجاد یک نهاد یا سازمان منطقهای را ایجاد نماید که علاوه بر منافع بینظیر اقتصادی و سیاسی، زمینههای توسعه اقتصادی این منطقه نفت و گاز خیز را فراهم آورد. کشورهای منطقه میتوانند با درس گرفتن از مناقشات موجود در جهان از تبدیل این منطقه به خلیج فارسی دیگر ممانعت به عمل آورند.
بر همین اساس معادلات موجود در منطقه خزر را در سه مقوله, "عرصههای موجود برای رقابت، چالشهای موجود و منازعات موجود" پی میگیریم.
عرصههای موجود برای رقابت:
کشورهای منطقه خزر چه در آن زمان که محدود به ایران و شوروی بوده و چه در حال حاضر که کشورهای متعددی در آن حضور دارند همواره در رقابت بر سر موضوعات سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی با یکدیگر بودهاند. در این راستا با توجه به این اصل که دو رقیب را نمی توان دشمن یکدیگر فرض کرد، اما این پتانسیل را دارند که تبدیل به دشمن یکدیگر شوند، باید اقدام به مدیریت رقابت کشورهای منطقه خزر در موضوعات مختلف نمود. البته مهمترین فاکتور مدیریت رقابت در حاشیه خزر باید بر محور تقویت حس تحملپذیری میان کشورها استوار گردد، زیرا به غیر از جمهوری اسلامی ایران، مابقی کشورهای حاشیه خزر بر اساس محوریت "قومیت غالب" ایجاد شدهاند و پر واضح است که حس درونگرایی میان قومیتها و رقابت برخواسته از نژاد میان آنها همواره در جامعه بشری وجود داشته و دارد. لذا مدارای قومیتی، سیاسی، فرهنگی و مذهبی میتواند نقش بسیار موثری در مدیریت حس رقابت میان کشورهای منطقه خزر داشته باشد. به عبارتی باید از خود پرسید وقتی قومیت ها در اتحاد با یکدیگر میتوانند تبدیل به یک ابرقدرت بی بدیل در جهان گردند، چه دلیلی وجود دارد که قرنها برای فروکاستن قومیتهای دیگر تلاش کنند؟ زیرا تجربه تاریخی ثابت کرده است در برابر یک حس قومگرایانه، قطعاً یک پاسخ قومگرایانه شکل خواهد گرفت که عملاً یک دور باطل را شکل خواهد داد.
عمدهترین موضوعاتی که در منطقه خزر موجبات رقابت میان کشورها را فراهم میآورند عبارتند از:
1: وجود ذخایر فراوان مواد خام در منطقه خزر که نه تنها مورد توجه فزاینده خود کشورهای این منطقه است، بلکه مورد توجه قدرتهای جهانی نیز قرار دارد. از آنجایی که کشورهای منطقه خزر را میتوان در دسته کشورهایی که بودجه نفتی دارند قرار داد، لذا کاملاً طبیعی و محتمل است که رقابتها برای استحصال و انجام پروژههای حوزه انرژی، یافتن مشتریان و بازار قابل اتکاء برای صادرات و مسائلی از این دست شکل بگیرد. قطعاً کشورهای حاشیه خزر با الگو گرفتن از سازمانهایی نظیر اوپک میتوانند این رقابتها را تبدیل به یک فرصت بی نظیر برای مدیریت جهان در زمینه های انرژی، اقتصاد و سیاست بدل نمایند.
2: گرایش به سمت نظامیگری در دریای خزر در حال افزایش است. طی سالهای اخیر تمایل فزایندهای برای تقویت زیرساختهای نظامی منطقه خزر مشاهده میشود. تجزیه و تحلیل منابع آشکار در خصوص بودجه کشورهای حاشیه خزر به وضوح حاکی از آن است که هزینههای نظامی آنها به تدریج و به صورت مستمر در حال افزایش هست که ناشی از هیاهوها پیرامون منابع انرژی این منطقه و منازعات قومی و مذهبی بین کشورهای خزر میباشد. این فاکتورها به محرکههایی قوی برای کشورهای منطقه با هدف نظامیسازی دریای خزر تبدیل گردید.
برای نمونه به منازعه قرهباغ و تاثیر آن بر افزایش رقابت تسلیحاتی بین کشورهای خزر اشاره میکنیم. آذربایجان و ارمنستان به شدت از سوی روسیه و اسرائیل تسلیح و تجهیز میشوند. طبیعتا توازن قوا در منطقه خزر به دلیل افزایش قوای نظامی آذربایجان که دارای تمایلات و گرایشات کاملا غربگرایانه بوده و با اسرائیل نیز دارای همکاری تنگاتنگی در همه حوزهها است، به زیان کشورهایی همچون ایران که داری تمایلات آشکارا ضد غربی هستند به هم خواهد خورد. لذا ایران و کشورهای دیگر نیز تلاش میکنند برای جلوگیری از برهم خوردن توازن قوا که بستر مناسبی را برای کشورهای متخاصم و بازیگران غیررسمی همچون "داعش" با هدف انجام اقدامات خرابکارانه فراهم میآورد، بر تقویت توان نظامی خود در دریای خزر بیفزایند.
بنابراین پاسخ به این سوال که کشورهای حاشیه خزر به چه دلیل و بر علیه چه کسی تسلیح و تجهیز میشوند بسیار ساده است. آنها بر علیه یکدیگر و برای حل و فصل احتمالی منازعات و اختلافات بین یکدیگر با توسل به جنگ و زور مهیا میشوند که ادامه این روند بسیار کشنده و مهلک خواهد بود، اما اگر این رقابت بر محور مبارزه با تروریسم و ایجاد یک سیستم امنیت دسته جمعی شکل بگیرد، نه تنها تهدیدی برای کشورهای منطقه خزر نخواهد بود، بلکه در مجموع از هزینههای فردی و ناهمگون هر یک از کشورها برای تامین امنیتشان میکاهد. در واقع میتوان گفت رقابت فعلی حاضر میتواند در روزگاری منتج به منازعه نیز گردد، زیرا هیچ تضمینی وجود ندارد که اگر دو دوست در زمان دوستی اسلحهای برای خود خریدهاند، در زمان دشمنی از آن بر علیه یکدیگر استفاده نکنند.
3: از دیگر عرصههای رقابت میان کشورهای منطقه خزر که سخت بتوان آن را یک منازعه به حسب آورد، پیرامون انتخاب مسیرهای انتقال انرژی در دریای خزر برای انتقال به بازارهای اروپا است، زیرا روسیه علاقهمند به حفظ موقعیت انحصاری خود در انتقال نفت و گاز خزر به اروپا از طریق قلمرو خود است. این در حالی است که ترکمنستان و آذربایجان به کمک غربیها و نماینده و پروکسی آنها در منطقه خزر- ترکیه و قزاقستان به کمک چین دیپلماسی نفتی ضد روسی و ضد ایرانی را در پیش گرفته و مدام بر طبل تنوعبخشی به مسیرهای انتقال انرژی خارج از قلمرو روسیه و ایران میکوبند. در این بین، قزاقستان در شرایط پیچیدهتری قرار دارد، زیرا بر خلاف دو کشور دیگر که تنها با غرب در ارتباط هستند، این جمهوری میبایست بین سه بازیگر استراتژیک در منطقه - روسیه، چین و آمریکا مانور دهد. ترکمنستان نیز اگرچه سیاست صبر و انتظار را دنبال میکند، اما به این دلیل که روسیه و ایران هیچ طرح و ابتکار مشخصی برای برآوردن نیازمندیهای اقتصادی، تجاری و تکنولوژیک این کشور ندارند، چراغ خاموش به سمت غرب متمایل میگردد.
به عبارتی تردیدی نیست که روسیه بدلیل حفظ جایگاه انحصار خود در بازارهای انرژی اروپا چندان رغبتی ندارد که خط لوله ترانس خزر که در راستای تضعیف خط لوله گازپروم میباشد ایجاد شود. بدون شک و گمان این موضوع سبب شده است که آذربایجان و ترکمنستان علیرغم اختلافات خود بر سر میادین نفت و گاز در دریای خزر مشترکاً بر این موضوع متمرکز شده و به دنبال قدرتهای غربی و حامیان خود در راستای ایجاد خط لوله ترانس خزر اقدام نمایند. در همین راستا برگزاری کنفرانسهای مختلف از سوی دو کشور با کشورهای غربی و ترکیه دلیلی بر این مدعاست. از دگر سو ترکمنستان نیز طی سالهای اخیر اقدام به برگزاری همایشها و کارگاههای زیست محیطی نموده است که به سبب آن بتواند مخاطرات زیست محیطی که همواره از سوی مسکو و تهران در برابر ترانس خزر مطرح می گردد را خنثی نماید. این رقابتها میتواند با دو اهرم مهم ایجاد یک بازار سهام فروش نفت (برای یافتن مشتری مناسب) و نیز ابزار سوآپ نفتی (برای انتقال محصول به مشتری) تبدیل به یک فرصت مناسب برای کشورهای منطقه خزر باشد.
4: مزیت نسبی مشابه کشورهای حاشیه خزر نیز از جمله مواردی است که موجبات رقابت میان کشورهای منطقه خزر را باعث گردیده است. اقتصاد کشورهای منطقه خزر مبتنی بر صادرات مواد خام به بازارهای جهانی است. بخش قابل توجهی از بودجه این کشورها نیز از طریق فروش منایع نفت و گاز تامین میشود. ساختار اقتصادی کاملا مشابه این کشورها که طرح و برنامه مدونی برای سرمایهگذاری مشترک در حوزههای غیرنفتی و گازی ندارند، گرایش به سمت رقابت اقتصادی را به شکل قابل توجهی در آنها افزایش داده است. کشورهای منطقه خزر با شیفتگی بالایی به دنبال یافتن شرکای تجاری-اقتصادی و جذب سرمایهگذار در زمینه های کاملاً مشابه از سوی غرب هستند.
5: کشورهای حاشیه شمال منطقه خزر پس از استقلال خود از شوروی سعی نمودند به منظور حفظ حاکمیتهای مستقل خود و ترس از برادر بزرگتر سابق (شوروی) به سمت کشورها و قدرتهای ثالث روی آورند. در واقع کشورها برای حفظ بقاء و استقلال خود یا باید یک ایدئولوژی فکری برای صدور عرضه نمایند و یا باید پول کافی داشته باشند. ظاهراً در منطقه خزر کشورهایی نظیر ترکمنستان، قزاقستان و آذربایجان راه دوم را برگزیده و علیرغم تاکید بر سنت های اصیل خود در رسانههای همگانی، عملاً به دنبال جلب حمایت کشورهای غربی و بخصوص ایالات متحده آمریکا در رقابت هستند تا با دسترسی به سرمایه بیشتر استقلال بیشتری را برای خود رقم زنند.
واضحتر اینکه اولاً کشورهای حاشیه خزر در کسب استقلال نسبی خود از کشورهای قدرتمند در رقابت با یکدیگر بوده و در این رقابت نیز برای جلب حمایت غرب، در رقابت با یکدیگر به سر میبرند. این رقابتها در جوامع داخلی هر یک از کشورهای منطقه خزر باعث شکل گرفتن دو قطبیهای شرقگرا - غرب گرا و یا ملی گرا – غربگرا شده است.
6: موضوع دیگری که کشورهای خزر در آن به دنبال رقابت جدی با یکدیگر هستند داشتن سهم بیشتر در احیای جاده ابریشم و میزبانی از آن است. جاده ابریشم جدید دسترسی به اروپا را برای چین به یک سوم راه دریای کاهش میدهد و علاوه بر آنکه این امر باعث افزایش شاخصهای توسعه اقتصادی در کشورهای میزبان میگردد، یک مزیت سیاسی برای جلب حمایت اروپا و چین نیز به شمار میرود، زیرا تامین امنیت کشور میزبان در این مسیر در آتیه جزئی از حوزه امنیت کشورهای منتفع از جاده ابریشم خواهد بود... ادامه دارد
http://www.iikss.com/fa/index.php/route/news_det/Njg0Mg